با سلام
در پست قبلي تفالي از قران را به نگارش آوردم كه براي من بسيار مايه اميد است.اصولا» كساني كه تاريخ مبارزات انقلابيون مسلمان ايراني را نيك نگريسته اند به خوبي در مي يابند كه قران چه پناه و ملجاء مستحكمي براي آنان بوده است. اگر چه من نميتوانم خود را به اين افتخار بيارايم كه يك انقلابي هستم اما بسيار خرسندم كه از هواداران خط امام و خط اصيل انقلاب اسلامي و از دوستداران پيشگامان كنون در بند اين عرصه سخت هستم.لذا جديدا» تصميم گرفتم كه با تاءسي از آنان به قرآن پناه ببرم.و در تصميم ديگري قصد دارم بخشي از مطالبم را به تفاءل به قران كريم در هر صبح جمعه بعد از نماز صبح اختصاص دهم.بدينوسيله هم اميد را پيش روي خود و خوانندگان وبلاگم قرار داده هم در وب نگاري صاحب نظم شده و ركود به سراغ وبلاگم نخواهد آمد.
تفآل امروز صبح من در جمعه مصادف با نيمه شعبان سالروز ميلاد منجي زيباي عالم بشريت آيات 171 الي178 سوره اعراف است كه ترجمه آن به شرح زير است:
به نام خداوند بخشنده و مهربان
و آنگاه كه كوه طور را از جاي بركنديم و مانند قطعه ابري بر فراز سر آنها بر آورديم كه پنداشتند بر آنها فرو خواهد افتاد(وامر كرديم)دستور توراتي كه به شما آمد با قوت (ايمان و عقيده محكم)اخذ كنيد و آنچه در آن مذكور است متذكر شويد باشد كه پرهيزكار شويد.
و به ياد آر هنگامي كه خداي تو از پشت فرزندان آدم ذريه آناها را بر گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟همه گفتند بلي ما گواهي دهيم .(برخي مفسرين گفتند:مراد ظهور ارواح فرزندان آدم است در نشاءه ذر و عالم روح و گواهي آنها به نور تجرد و شهود به توحيد خدا و ربانيت اودر عوالم ملك و ملكوت.)(و ما اين گواهي گرفتيم) كه ديگر در روز قيامت نگوييد:ما از اين واقع غافل بوديم.
يا آنكه نگوييد كه منحصرا»پدران ما به دين شرك بودندو ما هم فرزندان بعد از آنها بوديم آيا به عمل زشت اهل باطل ما را به هلاكت خواهي رسانيد؟
و بدين گونه ما آيات خود را تفصيل ميدهيم(تا آيات ما را بفهمند)و باشد كه بازگردند.
و بخوان بر اين مردم(بر قوم يهود)حكايت آن كس(بلعم باعور) را كه ما آيات خود را به او عطا كرديم و او از آن آيات بيرون رفت و شيطان او را تعقيب كرد تا از گمراهان عالم گرديد.
و اگر ميخواستيم به آن ايات او را رفعت و مقام مي بخشيديم ليكن او به زمين (تن) فروماند و پيرو هوي نفس گرديد و در اين صورت مثل و حكايت حال او به سگي ماند كه اگر بر او حمله كني و يا او را به حال خود واگذاري به عوعو زبان كشد. اين است مثل مردمي كه آيات ما را بعد از علم به آن تكذيب كردندپس اين حكايت بگو باشد كه به فكر آيند.
مثل حال گروهي كه آيات ما را تكذيب كردند و به خويش ستم مي كردند بسيار بد مثلي است.
هر كه را خدا هدايت فرمايد هم اوست كه هدايت يافته و آنها را كه به گمراهي واگذارد هم آنان زيانكاران عالمند.
راست گفت خداوند بزرگ و بلند مرتبه.
در پايان با شعري از استاد هوشنگ ابتهاج(سايه) سخن به پايان برده با آرزوي طلوع عيدي خالي از ظلم شما را به خدا ميسپارم.
ياران من به بند
در دخمه هاي تيره و تاريك باغ شاه
در عزلت تتب آور تبعيدگاه خارك
در هر كنار و گوشه اين دوزخ سياه.
بیان دیدگاه